خواجه عبدالخالق غجدوانی از بزرگترین پیران طریقت نقشبندی و از مشایخ نامی ماوراءالنّهر است. سلسلة خواجگان منسوب بدوست و هشت اصل از اصول یازدگانة طریقة نقشبندی ازوست.
مولدش قریة «غجدوان» است، دیهی شهرمانند بر شش فرسنگی بخارا پدرش عبدالجمیل نامی بوده است معروف به «عبدالجمیل امام»،مقتدای وقت و عالم به علوم ظاهر و باطن و نسبش به «امام مالک» میرسیده است و در روم سکنی داشته است. به سبب حوادث ایام با متعلّقان خود به ماوراءالنّهر مهاجرت میکند و در غجدوان اقامت میگزیند و در همین جا عبدالخالق به دنیا میآید.
خواجه عبدالخالق در مبادی حال در بخارا به تحصیل علوم میپردازد. از استادانش فقط نام «امام صدرالدّین» در برخی مآخذ ذکر شده که عدالخالق بر او تفسیر میخوانده است.
در سن بیست و دو سالگی به هنگام اقامت «خواجه یوسف همدانی»(553 ـ 440 هـ) در بخارا، از او طریقت میگیرد و پس از رفتن خواجه یوسف به خراسان، عبدالخالق به ریاضت و خلوت و مجاهدت مینشیند و پس از چندی به ارشاد میپردازد. تا آنگاه که در 575 هـ وفات مییابد و در همان دیه غجدوان به خاکش میسپرند. او خود وصیت کرده بوده است که قبرش را عمارت نکنند لاجرم کس را مجال آن نبود که تربت منوّر ایشان را عمارت کند، بدان طریق ماند. منابع متأخرتر از عمارت مزار حکایت میکند و اینکه آنجا زیارتگاهی معتبر بوده و مجاورانی داشته است. خواجه ملای اصفهانی که در شوال 914 هـ به همراه سلطان محمّد شیبانی به زیارات آنجا رفته، از این مزار توصیفی کرده است. نایب الصدر شیرازی نیز در1316 ق. به غجدوان رفته و مزار خواجه را زیارت کرده است.
در مقامات عبدالخالق رسالهای نوشته شده است که نسخهای از آن در مجموعهای است محفوظ در کتابخانة موزة بریتانیا و این همان رسالهای است که مرحوم نفیسی آن را بر اساس نسخهای تازه نویس و مغلوط در فرهنگ ایران زمین(ج2 سال 1333) چاپ کرده است. بنا به نوشتة این رساله عبدالخالق تلقین ذکر خفیه از «خضر» گرفته و خضر «پیر سبق» او بوده و خاجه یوسف پیر «صحبت و خرقه».
« بهاءالدّین نقشبند» خود را پروردة روحانیت عبدالخالق غجدوانی میدانست و متأثّر از او بود. به همین جهت است که طریق نقشبند بر اساس تعالیم خواجه عبدالخالق بنیان شده است.
خواجه عبدالخالق مبنای طریقة خود را بر این هشت اصل نهاده بود: هوش در دم، نظر بر قدم،خلوت در انجمن،سفر در وطن،بازگشت،نگاهداشت و یادداشت. بهاءالدّین نقشبند این هشت اصل را گرفت و خود سه اصل دیگر(وقوف قلبی،وقوف عددی،وقوف زمانی) بدانها افزود. و بنای طریقت نقشبندی این یازده کلمه شد.
خواجه عبدالخالق به مانند اخلاف نقشبندیش از صوفیان میانهرو بود، مواظب سنّت و ملازم شریعت بود(در رسالة وصایا میگوید:« بر تو باد بر سنّت و جماعت ملازمت نمایی و بر طریقت سنّت قدم زنی، که هرچه نو بیرون آوردهاند، آن مخالف سنّت و جماعت است، آن ضلالت است...») و نیز ذکر جهر را منکر بود و ذکر را ذکر خفیه میدانست.
عبدالخالق شعر نیز میسروده است در متن مقامات سه رباعی از او نقل شده و در پایان همین مقامات کاتب یک قطعة نه بیتی به نام «دهقاننامه» و یک رباعی به نام او نوشته است.
در مجموعههای خطی چند رسالة کوچک منسوب به خواجه عبدالخالق موجود است و از آن جمله یکی رسالة «وصیتنامه» است که به نامهای «وصایا» و«نصایخ» نیز مشهور است. به گفتة فخرالدّین کاشفی، این رساله را عبدالخالق برای فرزند معنوی خود «خواجه اولیاء کبیر» نوشته است. از این رساله نسخی چند در کتابخانههای جهان موجود است. و عبدالخالق در آن مریدان را به اتباع سنّت و اجتناب از هوی و بدعت و پرهیز از رذایل اخلاقی و دوری از صوفیان جاهل... سفارش کرده است.
رسالة آداب طریقت را که برخی اثری جداگانه از او شمردهاند ظاهراً همین رسالة وصیتنامه باشد چه اوّلاً موضوعات و مطالب هردو رساله یکی است و ثانیاً در رسالة آداب طریقت نیز، نصایح خطاب به خواجه اولیاء کبیر است(1).
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. قدسیه، کلمات بهاءالدّین نقشبند، با تصحیح و مقدمة احمد طاهری عراقی، صص 35 ـ 32 با اندکی تصرّف و تلخیص.
مطالب مرتبط:
ویژه: شرح حال مختصر تمام پیشوایان طریقت نقشبندیه